اولین سفر پارسای من (30 روزگی)
دقیقا 4 دی بود,سی روزگی تو,که برای پیشواز مامان معصومه(سفر مکه مامان معصومه)به
شهرمامانی وبابایی رفتیم,آخه مامانی وبابایی ,دختر وپسر بندری هستند.تنها نبودیم,دایی بهروز وعمه
لیلاهم باهامون بودند.توی پرواز گل پسرم آقا بودواصلا اذیت نکرد,شب ساعت 3 رسیدیم,اول رفتیم خونه
باباحاجی امین,مامان بزرگ(مامان بابایی) اولین بار بود که پارسای منو می دید,آنقدر خوشحال شد وذوق
کردکه نگوونپرس.همون نیمه های شب عمو سردار هم اومد ,اون هم که عاشق تو شد.صبح زود
باباحاجی امین اومدوخیلی تو روبوسید,فکر کنم اولین کسی که تو رو بوسید ,اون بود.راستش رو بخوای
من تقریبا تا دو ماهگی صورتتو نبوسیدم,مامانی فکر کنم هنوز صورتتو نبوسیده,به خاطر ترس از اذیت
شدنت ویا اینکه مریض بشی
و....
مجبوریم دست وپای توپولیت رو ببوسیم .
صبح رفتیم خونه مامان معصومه,باباحاجی حسن خیلی برات دعا خوند,مراسم مامان معصومه همون شب
بود,چه مراسم وولیمه ای,فکر کنم چند صد نفر مهمون داشتند, دستت درد نکنه خاله طاهره.(قبول باشه مامان معصومه)
30دقیقه بامداد,دوشنبه 29 بهمن 86.