شکار لحظه ای پارسا
نوش جونت پسرم, فقط کافیه که به پارسایی بگی که فلان خوراکی مقوی هست, تا ته میخوردش.
پارسا با کلک بچگانه, بادمجونا رو یکی یکی برمیداشت , بعد سرش رو برمیگردوند و میخورد
به خیال خودش مامانی نمیبینه......
تو راه شیراز ,دینا جون اصرار وگریه که میخوام برم تو ماشین پارسا ,بعد که اومد اونقدر تو سر و کله هم
زدید تا اینکه خوابتون برد.
تابستون با عموینا رفته بودیم طالقان, پارسای 3 ساله پوشک داره , با آفتابه کجا میره ,نمیدونم.
نشسته ,خوابت برده ,چقدر خسته بودی خدا میدونه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی