یلدا با دسر توت فرنگی وقزل
یلدای ٩١ ،شام مهمون بابایی بودیم، قزل خوردیم, صبح اولین روز زمستون ، هنوز خواب بودیم ، که دایی بهروز
زنگ زد و با همون مهربونی خاصش ، یادآور قرارمون شد و بعد از 1 ساعتی توی اوج بارون عازم پیک نیک
شدیم، مقصدمون کجاست, خدا میدونه, ولی ازشانس خوبمون توی باغ یا بهتر بگم گلخونه توت فرنگی ها
سر در آوردیم، عجب جای زیبا و دیدنی بود، پارسا ودینا هم حسابی کیف کردندو هم حسابی توت مفتی
خوردند، ناهار مهمون دایی بهروز بودیم ، جالب اینکه باز هم قزل خوردیم.جالبتر اینکه امروز ناهار هم بابا تو
دانشگاه ناهار قزل خورده بود، عجب ماهی تو ماهی شده ها
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی