فاتح قله های کلار
وقتی ستارگان به من چشمک می زنند و گلها تبسم می کنند ، اگر کسی ديگر با من نبيند، لذتی از ديدن آنها نميبرم.
برگرفته از خامه گهربار زنده ياد نظام وفا
حال این روزای ما به روایت تصویر......
هفته پیش ما مهمان آرش وخانواده بزرگوارش بودیم و واقعا ما رو شرمنده کردن با مهمان نوازی عالیشون وکاری
کردند که این سفر یکی از خاطره انگیز ترین سفرهای ما بشه وواقعا دستشون درد نکنه
میدان امام اصفهان
قایقرانی اصفهان
رستوران شب نشین اصفهان
قله کلار به سمت باغ دایی آرش
توی این مسیر جریانی اتفاق افتاد که واقعا با عنایت و توجه خدا به خیر گذشت وجریان از این قرار بود که مسیر
رسیدن به این قله مسیر طولانی و سخت بود اما یه مسیر شناخته شده وآشنا بود تو این مسیر من وبابا مرتضی
وپارسا وآرش وبابای آرش و نامزد داداش آرش یه گروه بودیم کمی که به سمت قله حرکت کردیم یهو بابا وپارسا
تصمیم گرفتند از راهی که به نظر میرسید نزدیکتر باشه اما واقعا مسیر خطرناک با شیب خیلی تند بود
به سمت قله حرکت کنند آرش وپدرشون خیلی اصرار کردند که این کار رو انجام ندن اما کو گوش شنوا و رفتند
باز خدارو شکرکه پدرآرش که مرد آشنا به مسیر با تجربه ایی بود بابا وپارسا رو تنها نذاشت ما در مسیر اصلی
را افتادیم اما واقعا نگران اونا بودیم ومرتب باهاشون در تماس بودیم بالاخره بعد از ساعتی ما رسیدیم اما
هنوز بابااینا نرسیده بودند آرش ومجیدکه پسردایی مهربون آرش بود وواقعا دوست داشتنی بود به حدی که پارسا
عاشقش شده بود رفتند دنبالشون وبعد از مدتی که برگشتند واقعا ما رو خوشحال کردند اما حال بابا مرتضی
خیلی بد شده بود وتو مسیر کلی نذر ونیاز کرده بود که به سلامت به قله برسند وبه قول خودش اونقدر حالش بد شده بود وناامید از رسیدن به قله که به پدر آرش گفته که کاری به من نداشته باش فقط پارسا رو به مامانش برسون خدا رو شکر خدارو شکر که الان سلامتید
کندوهای دامنه کوه
باغ زردآلو قله کلار
پارسای از حال رفته اما مغرور از کوهنوردی
شب بود که از کوه می اومدیم پایین همه جا تاریک تاریک بود وفقط این ماه زیبا تو آسمون خودنمایی میکرد.
مسیر برگشت به تهران.اینقدر زیبا وآرامش بخش بود که دلم نیومد دوربین رو روشن نکنم..