parsaparsa، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

پارسا مهربونه بابا ومامان و داداش پرهام

وقتی بعضا تسماح رو تو خرچال میذارن....

1393/5/3 16:33
نویسنده : شازی
1,387 بازدید
اشتراک گذاری

   

 

              

یادش بخیر ...چه زود گذشت،انگار همین دیروز بود که میخواست داستانی رو که خونده بود برامون تعریف کنه،

میگفت:یکی بودویکی بود،یه شکارچی بود که تسماحی رو شکار کرده بود اما نمیدونست چکارش کنه،شکارچی

با خودش گفت:میشه وقتی بعضا تسماح رو تو خرچال هم گذاشت...(بعضی وقتا میشه تمساح رو تو یخچال گذاشت).قه قهه

وقتی تو آتلیه واسه خانم عکاسه داستانشو تعریف میکرد،راحیل خانم دلش غش میرفت وکلی قربون صدقش

میرفت وکلی هم صداشو ضبط کر د.

تا چند وقت پیش دلم نمیومد که آخرین کلماتش رو براش تصحیح کنم ولی بالاخره مدرسه رفتنش مجبورم کرد که

بر خلاف میلم این کار رو بکنم.اما هنوز به قطب میگه:قبطخنده به صفر میگه:صرفخنده به در مورده میگه:در مودره

و به قبوله میگه:گبوله

واما این روزای پارسای من:

حسابی سرش شلوغه،کلی ذوق مدرسه رو داره وصبحها با شوق وذوق میره مدرسه.اما بعضی روزای مدرسش با کلاس زبانش تداخل داره که مجبور شدیم براش خصوصی بگیریم. البته خودش دوست داره که با بچه ها کلاس زبانشو بره وبه قول خودش وقتی بعضا غر میزنه....

این روزای پارسا گلی به روایت عکس:

 

                               

                                

  مهمونی بابا مرتضی برج میلاد بود که بهمون خیلی خوش گذشت ،البته پارسا بیشتر از اجرای عمو پورنگ امیر محمد ذوق کرد وصد البته از شام.

 niniweblog.com

          

نمک آبرودو ژست پارسا گلی:وقتی خسته میشد وگشنه میگفت:فرزندان مایعات زندگی هستند باید بیشتر

مراقبشون باشیم(چند تا جمله رو که از این ورواون ور شنیده بود با هم قاطی کرده بود).

 

پارسا گلی خیلی شام بیرون رو دوست داره اما نه فست فود ،فقط کباب دوست داره،من وحسین وبابا دعوت پازسا بودیم برا شام دوچرخه (البته طبق معمول جیب بابا خالی شد).شیطون بلا چند شب پیش هوس آیس پک کرده بود،رفته تو گوش بابا مرتضی یواشکی گفته :میدونی چیه ؟ما اون شب به حسین ومامان دسر دوچرخمو ندادیم ،خیلی زشته ،نه؟خلاصه دو شب هم دسر دوچرخه رو خوردیم.

و اما آشنایی پارسا با دبستان:

     

 

     

    

    

   

  

 

 برام مثل یه نفس راحتی.....مثل یه آخیش.....آخیش بعد از خستگی یه روز سنگین..آخیش بعد از یه امتحان

سخت.....آخیش بعد یه دلهره ی مادرانه ...اخیش بعد از لبخند رضایت تو از زندگی.....

پسندها (5)

نظرات (0)