parsaparsa، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

پارسا مهربونه بابا ومامان و داداش پرهام

باز هم دلنوشته های بابایی

1391/7/6 10:41
نویسنده : شازی
409 بازدید
اشتراک گذاری

 

niniweblog.com 

 

سلام, (43 دقبقه بامداد 29 بهمن 86)

باز هم مامانی برنده شد,تقریبا 26 روز تو ومامانی در کنار هم هستید,بدون حضور من(پیش مامان

معصومه).البته مامان حضورمن را شاید بیشتر از تو حس کند وواقعا با من زندگی کند,خیلی دلم گرفت

وقتی مامانی گفت: نگاههای تو دنبال چهره ایی همیشه  آشناست.

پسر عزیزم واقعا دلم برات تنگ شده ,شازی جانم حضور تو رنگ دیگری دارد,دلم براتون تنگ

شده.دوستتان دارم.قلب

 

 

 ٥روز مانده به 3 ماهگی تو.روز 85 ام از عمر تو.سنگینترین برف وبیشترین سرمای عمر ما در همین 85

روز اتفاق افتاد.دقیقا یکی از سردترین شب های تهران در این پنجاه سال اخیر بود که تو اولین بازدید

وشب نشینی خودت را با مهیمانی دایی بهروز وزن دایی لیلا شروع کردی.....

 

 

niniweblog.com           

 

٥ روز مانده به 3 ماهگی تو.روز 85 ام از عمر تو.سنگینترین برف وبیشترین سرمای عمر ما در همین 85

روز اتفاق افتاد.دقیقا یکی از سردترین شب های تهران در این پنجاه سال اخیر بود که تو اولین بازدید

وشب نشینی خودت را با مهیمانی دایی بهروز وزن دایی لیلا شروع کردی.....

شب هم خونه ی دایی موندیم,چون تمام کوچه ها وخیابون ها یخ زده بود.چندتا عکس یادگاری هم با

لحاف بچه گانه زن دایی گرفتیم.

مامانی والبته من از بارش برف و باران بسیار لذت می بریم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)