پارسا بدون کفش به دانشگاه می رود
روز دفاع مامانی از پایان نامه اش ,اینقدر بابایی ومامانی استرس داشتند واینقدر کار سرشون ریخته بود که نگو و نپرس, مامانی تند تند وسایل پذیرایی رو که از قبل آماده کرده بود ,رو برای بردن به دانشگاه بسته بندی میکرد,بابایی هم کارای power ponit مامان رو اشکال گیری می کرد,خاله زهره هم که برا ی کمک آومده بود, به توپارسای مامان ناهار میدادولباسات رو آماده میکرد.... یباره مامان نگاش به ساعت افتاد,ای داد بیداد که داره دیر میشه. همگی تندتند آماده شدیم و راه افتادیم وخدا رو شکر به موقع به دانشگاه رسیدیم, وهمه کارای لازم رو برای شروع جلسه آماده کردیم, تاره مامانی میخواست یه نفس راحت بکشه و ببین پار...
نویسنده :
شازی
22:48